پس از اینکه اشپخدربچه از سورنا و دوستش شکست میخورد، هرچه خورده بود از دلش بیرون میآید از جمله ضرغام شاه. اما او حکومت را به پسرش سورنا میسپارد و راهی سفری میشود تا برادر گم شدهاش را پیدا کند حالا هفت سال گذشته و هنوز خبری از پدر نیست. سورنا مدام کابوسهای وحشتناک خونین میبیند و در این میان اشپخدربچه که حالا دیو بزرگ و مکاری شده، به شکل پیرمردی از راه میرسد و تخم نفرت و کینه را در دل سورنا میکارد و او را به سرزمین تاریکی میفرستد تا از پدرش انتقام بگیرد. داستان این جلد فضای بسیار تاریک و وهمآلودی دارد و نبرد میان خیر و شر را به تصویر میکشد اما پایان خوبی ندارد. مناسب پایه ششم و هفتم.