یک روز سوفی در خانه تنها بود که ناگهان صدایی شنید. سریع از جایش بلند شد و تمام خانه را گشت. اما بعد متوجه شد که صدا از بیرون خانه میآید. روی بام خانه پرندهای کوچک و زخمی فرود آمده بود. سوفی با تلاش فراوان خودش را به آن بالا رساند و پرندهی کوچک را، که فینچ نام داشت، پایین آورد. بعد هم او را به خانه دعوت کرد تا بال زخمیاش را ببندد. پرنده باید به لانهاش برمیگشت اما برای پرواز به هر دو بالش نیاز داشت! تا اینکه فکر بکری برای حل این مشکل به ذهن سوفی رسید. داستانی جذاب و خواندنی دربارهی دوستی، کمک کردن، همکاری و البته پیدا کردن راهحلی معرکه برای حل مشکلات!