سوفی موشه عاشق نقاشی کشیدن است، اما چند روزی هوا بارانی و گرفته بود. به همیندلیل، بهمحض صاف شدن هوا، سوفی قلممو، سهپایه و کاغذهای نقاشیاش را برداشت و به مزرعهی شبدر نزدیک خانهشان رفت تا با شبدرهای تازه، رنگ سبز قشنگی درست کند و چندتا نقاشی حسابی هم بکشد. او یکعالمه شبدر سهپر جمع کرده بود که ناگهان چشمش به شبدری چهارپر افتاد. قبلاً شنیده بود که شبدرهای چهارپر خوششانسی میآورند؛ بنابراین بلافاصله شبدر را از شاخه جدا کرد تا همراه خودش به خانه ببرد. اما دقیقاً از همان موقع بدبیاریهای سوفی شروع شد؛ دقیقاً شبیه به همانچیزی که همکلاسیاش در مدرسه تعریف کرده بود!