"جاش" مجبور است تعطیلات تابستان را دور از خانواده و نزد عمهی پدرخواندهاش در یک روستای دورافتاده بگذراند اما در همان روزهای ابتدایی اتفاقات هیجانانگیزی برایش میافتد. او در خانهی درختی در جنگل با روح سرگردانی بنام "ویلی" آشنا میشود. ویلی از جاش میخواهد که به گورستان قدیمی برود و قبر او را بکند در حین این کار جاش صندوقچه مرموزی پیدا میکند و با این کار جان خود را به خطر میاندازد اما ویلی بهموقع به کمک او میآید. داستان برخلاف ظاهر کتاب چندان ترسناک نیست.