داستان در مورد یک عروس است از خانوادهای ثروتمند که ساعت گرانقیمت خود را فردای روز عروسی گم میکند. خدمتکار به "یچک"، یکی از اهالی روستا مشکوک میشود و این شایعه به سرعت میان اهالی روستا میپیچد؛ مردم هر روز چیز تازهای به این شایعه اضافه میکنند و گم شدن هر وسیلهای را به یچک نسبت میدهند. سرانجام اهالی روستا یچک را پیش قاضی میبرند. ولی بعدا معلوم میشود که ساعت در خانه بوده است. قاضی شهر برای اینکه به خدمتکار اشتباهش را بفهماند به او میگوید پرهای یک بالش را بیرون بیاور و دوباره داخل بالش بگذار. حرف هم همینطور است وقتی گفته شود در همهجا پخش میشود و جمع کردن آن غیرممکن میشود.
مجموعه داستانهایی برای فکر کردن (شاخه روابط انسانی) شامل داستانهایی از کشورها و فرهنگهای مختلف است. هر کتاب، در قالب یک داستان کلاسیک با درونمایهای فلسفی در پی آموزش مفاهیم اخلاقی به کودکان است. در پایان نیز پرسشهایی برای سنجش میزان درک مخاطب از داستان مطرح شده است. سوالاتی که خواننده را به تفکر در موضوع اصلی وا میدارد. در نهایت کشوری که زادگاه آن داستان عامیانه است نیز معرفی میشود.