این کتاب داستان پسر نوجوانی به نام "رضاداد" را روایت میکند که برای رساندن وجوهات شرعی مردم به امام حسن عسکری (علیه السلام) و نیز یافتن خبری از پدر گمشدهاش، از قم راهی سامرا میشود. از طرفی خلیفه به شدت خواهان وجوهات است و برای يافتن آن جايزه تعيين كرده و از طرف ديگر خطر راهزنان در كمين است. رضاداد كه مسئوليت خطيری به دوش دارد بايد علاوه بر راهزنان، مراقب جاسوسان احتمالي خليفه نيز باشد اما پرحرفی و سادهدلی او دردسرساز میشود. گذشته از اينها، در مسير بيابان رضاداد متوجه سايهای میشود كه قافله را تعقيب میكند!
اين داستان به خوبی مخاطب را با فضای خفقان دورهی معتمد عباسی و ظلم و ستم به امام حسن عسكری (علیه السلام) و ياران ايشان آشنا میكند. همچنين ارتباط محدود شيعيان با امام كه از طريق وكلای امام و توقيعات و مكاتبات بوده را نشان میدهد. درنهايت با شهادت امام حسن عسكری (علیه السلام) در پادگان نظامی سامرا و ادعای دروغين جعفر كذاب برای جانشينی ايشان، چالش جديدی پيش روی شيعيان برای تشخيص حق از باطل شكل میگيرد.