داستان پسری به نام "نمکی" که به همراه پهلوان تیمور به کار معرکهگیری مشغول است. هفت یاقوت گرانبهای پادشاه توسط دزدها ربوده میشود و مردم شهر برای پیدا کردن دزدها و گرفتن پاداش از شهر خارج میشوند. پهلوان تیمور هم بساط معرکهگیری را برای پیدا کردن دزدها جمع کرده و از نمکی جدا میشود. نمکی راه شهر خود را در پیش میگیرد ولی در بین راه با پیرمردی آشنا میشود که دزدان یاقوتها از او هم سرقت کردهاند. نمکی با تشویق پیرمرد برای پیدا کردن دزدها آماده میشود و به کمک دوستش مار عینکی طی ماجراهایی یکی یکی دزدان را دستگیر میکند.
ادبیاتی مبتنی بر تخیل و خیالورزی سیّال و کاربرد قصه در قصه، ساختاری است که نویسنده در این اثر استفاده کرده و به نحو زیبایی در داستان نشسته است. فرهاد حسن زاده در نگارش این قصه گاه از طنز ملیحی نیز استفاده کرده و کتاب درست مانند دیگر آثار او، دارای نگاه اجتماعی و انتقادی به مسایل روز است و همینها داستان را برای نوجوانان آموزندهتر کرده است.
پیام داستان: هوش، ذکاوت، راستگویی و اعتماد به نفس موجب موفقیت است.