"سوفیا" عروسکی به نام خرسی داشت که از پدربزرگش به مادرش و بعد به دست او رسیده بود. خرسی برای سوفی خیلی ارزشمند و دوست و همدم بود. اما یک روز که برای پیک نیک به کنار دریا رفته بودند خرسی گم شد!