داستان دربارهی پسری است که مادرش افسردگی حاد دارد و اصلا به بچه رسیدگی نمیکند. "متیو" کثیف و ژولیده و با لباسهای پاره و کهنه به مدرسه میرود و بچههای دیگر او را مسخره و تحقیر میکنند. سالها میگذرد و او بزرگ میشود. متیو در کلاس نهم به یکی از همکلاسیهایش که دختری موطلایی است علاقهمند میشود و برایش شعر مینویسد. درنهایت هم خود را به خطر میاندازد و دوچرخهی دزدیده شدهی او را پیدا کرده و از دزدها میدزدد تا دل دختر را به دست بیاورد و او را خوشحال کند.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت