داستان پسربچهای که از خیلی چیزها میترسد. از تاریکی، رعد و برق، نیش زنبور، زمین خوردن و ... اما بعد میفهمد که پدر و مادرش هم از یک چیزهایی میترسند! پس تصمیم میگیرد بر ترسهایش غلبه کند و کارهایی که دوست دارد انجام دهد.