داستان از زبان یک پدر مطرح میشود که در کتابخانه خود پشت میز نشسته است که پسرش - مهدی - پیش او میآید و سوالی را مطرح میکند، اگر دین اسلام هزار و چهارصد سال پیش آمده پس چرا ما الآن باید از آن پیروی کنیم؟ دین هزار و چهارصد سال پیش به درد ما نمیخورد! این پدر که معلم است با استدلالهای زیر به او پاسخ میدهد: 1. زندگی جنبههای ثابت و متغیر دارد که قوانین اسلام بر پایهی جنبهی ثابت زندگی است. 2. احکام اسلام هم که برای بهبود زندگی و جنبههای ثابت است کهنه نمیشود. درنهایت میخواهد بگوید که دین اسلام همچنان هم درد انسانها را درمان میکند و دین زندهای است.