داستان پسر کوچولویی که با افتخار از مادرش میگوید؛ این که چقدر مادرش بزرگ (چاق) است، چقدر مهربان است، چقد بازوان و آغوش نرمی دارد، چقدر قوی است، و چقدر خندههای زیبایی دارد. اما زمانی که مادرش به خاطر حرف دیگران و برای زیباتر شدن تصمیم میگیرد رژیم غذایی را شروع کند، از این مسئله ناراحت میشود و برای اینکه به مادرش نشان دهد رژیم گرفتن و لاغر شدن او را دوست ندارد و او همینگونه که هست زیباست، خودش اقدام به رژیم گرفتن میکند!! این کتاب داستانی لطیف دارد و مخاطب آن کودکانی هستند که ممکن است از چاق بودن مادر (یا پدر) خود ناراحت باشند و یا کلا از خصوصیات ظاهری خانوادهشان خجالت بکشند.