"توماس" با یک جعبهی بزرگ فلزی به "بیشه" فرستاده میشود. او به جز اسمش هیچچیز دیگر به یاد نمیآورد. در بیشه دهها پسر دیگر هستند که همگی همین وضعیت را دارند برخی از آنها دو سال است که در آنجا زندگی میکنند بدون آنکه بدانند چه کسانی، چگونه و چرا آنها را در این مکان عجیب حبس کردهاند! بیشهنشینها فقط میدانند که باید "معمای هزارتو" را حل کنند تا بتوانند از آنجا بیرون بروند اما دیوارهای هزارتویی که دورتادور بیشه را گرفته، هرشب حرکت میکنند و پسرها باید از نو نقشهی آن را دربیاورند. قسمت وحشتناک ماجرا موجودات بسیار خطرناک و چندشآوری هستند که در هزارتو کمین کرده و بچهها را طعمه میکنند. پس از آمدن توماس، دختری به نام "ترزا" به بیشه میآید که همهچیز را تغییر میدهد. پسرها با کمک ترزا و توماس و البته با تلفات بسیار سنگین موفق میشوند از هزارتو بیرون بروند.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت