جک وقتی در صبح اولین روز سفر با مادرش به پارک ملی آکیدیا، از چادر بیرون میزند فورا میفهمد که مادرش را گم کرده اما به پلیس خبر نمیدهد چون می داند که مادرش دچار مشکلات روحی و روانی است. هر بچهای در این موقعیت وحشت میکند و به پلیس زنگ میزند ولی نه جک مثل بچههای دیگر است و نه مادرش شبیه بقیه مادرها. جک تک و تنها در حالی که هیچ دوست دیگری جز یک فیل پلاستیکی همراهش نیست، شروع به گشتن تمام جاهایی می کند که قرار بود با هم ببینند. او شروع به یک تلاش فردی میکند برای یافتن مادرش که در واقع این مسیر و تلاش یک نوع مسیر خودسازی و یادگیری است. به دلیل علاقه پسرک به فیل ها نکته های بسیاری در مورد فیل ها و اخلاق و رفتارشان در کتاب وجود دارد.