داستانی دربارهی دو دانه در دل خاک است که یکی در بستر مناسب و راحتی قرار دارد و دیگری در بستری سنگی و دشوار، دانهای که در بستر راحت قرار دارد زودتر از دل خاک بیرون میآید و از این بابت مغرور است. آنها رشد میکنند تا به درخت تبدیل میشوند. مفهوم داستان این است که تنبلی و غرور و داشتن دوست ناباب، فرد را از شکفتن و ثمر دادن باز میدارد.