کلاغ سیاه غصهدار است، زیرا که از رنگ سیاهش از ته دل بیزار است. او میخواهد مثل مرغها، پرهایش رنگی رنگی شود. بنابراین هرچیز رنگی را که پیدا میکند، به لانه میبرد و بعد از چهار روز همهی چیزهایی را که پیدا کرده است، به خودش آویزان میکند ولی نمیتواند بپرد! داستان میخواهد به مخاطب بگوید که هرچه که هستیم باید عزت نفس داشته باشیم. از طرف دیگر زیورآلات و وابستگی به آنها ناراحتی به وجود میآورد و آزادی ما را محدود میکند.