دختری 10 ساله به نام ژانت به شهر راکی بیچ آمده تا چند روزی نزد عمویش بماند. بوب، یوستوس و پتر که در همان لحظهی ورود با او آشنا شدهاند با دوچرخه او را به منزل عمویش که در واقع رصدخانهی شهر است میرسانند. عموی ژانت دانشمند است و دستگاهی اختراع کرده که میتواند با قدرت اشعهی لیزر، اجرام آسمانی کوچک و ماهوارهها را جا به جا کند! حالا عدهای برای به دست آوردن این دستگاه، عموی ژانت را دزدیدهاند.