hdyh-khwban_image

کتاب هدیه خوبان قصه‌ی پیرزن مهربانی است که لحاف‌های زیبایی می‌بافد و آن‌ها را به افراد بی‌پناه و فقیر هدیه می‌دهد تا خود را با آن بپوشانند و از گزند سرما در امان باشند. لحاف‌های پیرزن آنقدر زیباست که مردم فکر می‌کنند این لحاف‌ها از میان بال‌های فرشتگان که در آسمان پرواز می‌کنند به زمین می‌افتد... یک روز پادشاه ظالم و حریصی که به زور از مردم هدیه می‌گرفت و برای خودش انبار می‌کرد، دلش خواست که از لحاف‌های زیبای پیرزن داشته باشد، اما پیرزن به او گفت که او این لحاف‌ها را برای انسان‌های فقیری که از دار دنیا چیزی ندارند، می‌بافد، نه برای پول و نه برای چیز دیگری ... .

بخشی از کتاب:
روزی، روزگاری بــالای کوهــی ســر بــه فلــک کشــیده کــه مِهی آبی رنــگ همیشــه آن را می‌پوشــاند، کلبــه‌ای کوچــک بــود. تــوی ایــن کلبــه پیرزنــی زندگــی می‌کــرد که ســال‌های ســال، کارش دوختن لحاف‌های زیبا بود. شــهرت زیبایــی لحاف‌هــای پیــرزن، در سرتاســر آن ناحیــه، از بزرگ‌ترین شهرها گرفته تا کوچک‌ترین روستاها، همه جا پیچیده بــود. لحاف‌هــای دســت‌دوز او، دل‌انگیزتریــن و چشــم‌نوازترین رنگ‌ها را داشــتند؛ رنگ‌هایی که چشــم هیچکس نمی‌توانست آن‌ها را تحسین نکند.

هر رنگ، انگار از جایی آمده بود؛ رنگ‌هایِ آبی زنگاری لحاف‌ها از اعمــاق اقیانوس‌هــا؛ رنگ‌هــایِ ســفید از برف‌هــای مناطــق یخ‌زده‌ی شمالی که هیچ پایی آن‌ها را لمس نکرده بود؛ سبزها و ارغوانی‌ها از کمیاب‌ترین گل‌هایِ وحشــی کوهستانی؛ سرخ ها، پرتقالی‌هــا و صورتی‌هــا از شــگفت انگیزترین و دلفریب‌تریــن غروب‌هایِ خورشید ... همه و همه، مثل رنگین کمانی از زیبایی و شکوه، با گشاده دستی و تابناکی، آسمان ِ نرم و گرم لحاف‌هایِ هزار تکه‌ی پیرزن را آذین می‌بستند.

رده سنی
عنوان
هدیه‌ی خوبان
نویسنده
جف برامبو
مترجم
فریدون فریاد
موضوع
مهرباني -- داستان
مخاطب
دختر و پسر
0
  • 0
  • 0
  • 0
  • 0
  • 0
امتیاز شما:
CAPTCHA Image