"گل طلا" بعد از زمستان، از مادربزرگش برف شیره میخواهد و مادربزرگ برای او قصهی "همه ناز" را تعریف میکند. همه ناز دخترکی بینوا بوده که خانم خانه او را وادار میکند کارهای سخت و غیرممکن انجام دهد. چهار پیرمرد به همه ناز کمک میکنند و کارهای بد زن را خنثی میکنند.