این کتاب، داستان پسری بهنام «رضا» است که به تازگی به یک خانه جدید نقل مکان کردهاند. یک روز که پدر و مادر رضا در خانه نبودند، «زینب»، خواهر رضا از او میخواهد تا به نانوایی رفته و چند عدد نان بخرد. رضا با دیدن دوچرخه پسر صاحبخانهشان، وسوسه شده و دوچرخه را بیاجازه برداشته و از خانه خارج میشود. او در مسیر نانوایی تصادف میکند و ماجراهای ناگوار بعدی!
این کتاب داستان یک دروغ است که دروغهای بعدی را به دنبال دارد و به یک مشکل بسیار بزرگ تبدیل میشود و عذاب وجدان سنگینی به همراه میآورد تا اینکه درنهایت با همفکری و همدلی خواهر و دوست فرد خطاکار مشکل حل میشود.