داستان پسری یازدهساله و درونگرا است که پدر و مادرش میخواهند اجتماعیتر باشد و دایم نگران او هستند بنابراین تابستان او را به مرکز تفریحی محله میفرستند اما "وِر" که نمیتواند فضای شلوغ آنجا را تحمل کند به کلیسای متروکه کنار مرکز میرود و در آنجا با دختری بنام "جولین" که درخت پرورش میدهد دوست میشود این داستان بیشتر دربارهی محیطزیست، حمایت از پرندگان و کمک به همنوع است.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت