لوك گارنر یک فرزند سوم غیرقانونی است. او تمام زندگیاش را مخفیانه گذرانده است. حالا لوک برای اولین بار میان آدمهای دیگر زندگی میکند. او با استفاده از هویت پسری که مرده است، به مدرسهی پسرانهی هندریکس میرود؛ مدرسهای بدون پنجره، با همکلاسیهای بیرحم و معلمهای بیتوجه. لوک میداند که باید همرنگ جماعت شود، اما همیشه وحشت دارد که مبادا رفتارهایش او را لو بدهند. تا اینکه یک روز لوک دری رو به بیرون کشف میکند. او میداند که پشت دیوارهای هندریکس اسراری نهفتهاست که با تمام وجود میخواهد ازشان پرده بردارد. اما نمیداند به چه کسی میتواند اعتماد کند؛ و نمیداند پاسخ پرسشهایش ممکن است او را به کجا بکشاند ... .