"داگلی" وسایلش را جمع کرد که برای خواب به خانهی خرگوش برود. در راه به گوسفند کوچولو برخورد و از او کمک خواست تا راه را به او نشان دهد و گفت تو هم با من بیا، خانهی خرگوش خیلی جا دارد ولی گوسفندان زیادی با او همراه شدند وقتی رسیدند خرگوش از آنها استقبال کرد ولی خانهاش برای این همه گوسفند و خرس کوچولو جا نداشت. همگی بیرون خانه خوابیدند و خرگوش برای آنها داستان قبل از خواب را تعریف کرد.