"چه" و "چه" مخفف "پسرچه" و "دریاچه" است. پسرچه هر روز پیش دریاچه میرود، با هم حرف میزنند، بازی میکنند و میخندند. یک روز دریاچه به پسر میگوید من در دلم گنجهای گران بهایی دارم، تو چه گنجی در دلت داری؟ پسر میگوید پدر و مادرم و همهی مردم سرزمینم. دریاچه میگوید اینها گنج نیستند، گنج باید براق و قیمتی باشد. روز دیگر ماهیگیر پیری در دریاچه گم میشود. دریاچه خیلی ناراحت میشود. پسرچه از روی مهربانی فانوسی روشن میکند و رو به روی دریاچه میگذارد تا دیگر کسی از گم کردن راهش غمگین و نگران نشود. دریاچه میفهمد گنج پسرچه یعنی مهربانی و محبت، از همهی گنجها درخشانتر، خواستنیتر و کمیابتر است.