داستان در مورد پسری به نام کوچیکعلی است که در ابتدای کتاب، دوران کهنسالیاش است اما خاطرات دوران کودکیاش را تعریف میکند که در زمان رضا شاه و مبارزه با کشف حجاب میگذرد. در دوران کودکی او قرار است رضا شاه تبعید شود اما قبل از تبعید شدن برای استراحت به باغ خرمالو میآید. مادربزرگ کوچیکعلی قرار است در باغ خرمالو آشپز باشد برای همین با خودش کوچیکعلی و دوستش حسینعلی را میبرد. داستان در ادامه با مواجههی این دو پسر با رضاشاه میپردازد.