داستان دربارهی پسر نوجوانی به نام "یونجه" است که به بیماری آلکسی تایمیا یا نارسایی هیجانی - اختلال نادر مغزی در تشخیص و ابراز احساسات - مبتلا است. حالت صورت او همیشه خشک و رسمی است. او هیچوقت خوشحال، عصبانی، مضطرب و یا غمگین نمیشود حتی زمانی که مادربزرگش را در جلوی چشمش بهطرز وحشیانهای به قتل میرسانند! در این حادثه مادرش نیز به کما رفته و یونجه کاملا تنها میشود.
شخصیت مکمل یونجه، پسری به نام "گونی" است. گونی نوجوانی شرور با زخمهای عمیق روحی است که کودکی وحشتناکی را پشت سر گذاشته است. گونی در ابتدا از یونجه متنفر است اما پس از مدتی بر خلاف تمام تصورات، گونی و یونجه متوجه میشوند نقاط اشتراک زیادی دارند و سرانجام بین آن دو دوستی عمیقی شکل میگیرد که زندگی هر دوی آنها را تغییر میدهد.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت