داستان در مورد پسری به نام "عراز" است که مادرش بیمار است و شنیدن قصه حالش را خوب میکند. عراز به دلیل بیماری مادر، از رفتن به چوپانی همراه پدر منصرف شده و در خانه کنار مادر مانده است. او به دنبال یافتن راههایی برای مداوای مادرش است. روزی با «گلدی آقا» قصّهگوی روستا مواجه میشود. سپس شخصیت پیرزنی، به دیدن عراز میآید و از وی میخواهد که علاوه بر یاد کردن خوبیهای انجام شده توسّط او، به دلیل پیر شدن گلدی آقا، قصّهگویی روستا را بر عهده بگیرد و با ماندن در کنار مادر و بازگویی قصّههای یاد گرفته، به بهبود وی کمک کند. عراز، با قصّههای گلدی آقا متحوّل شده و تصمیم میگیرد تا ادامهی قصهگویی روستا را برای آگاه کردن اهالی روستا دنبال کرده و از خاموش شدن چراغ قصّه در روستا جلوگیری کند.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت