روزی نامهای از پرورشگاه به دست مادربزرگ میرسد که دامادش، اصغر، باید برای گرفتن بچه و تسویه حساب به پرورشگاه برود. مادربزرگ در کمال ناباوری متوجه میشود که نوهاش زنده است. او و همهی فامیل فکر میکردند هفت سال پیش بچه هم به همراه مادرش از دنیا رفته! حالا مادربزرگ میخواهد هرطور شده پول را جور کند و نوهاش را نزد خودش بیاورد. مناسب پایه هفتم.
جهت مشاهده این بخش، لطفا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود به سایت